کد مطلب:139250 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:253

شهادت بریر
و چون حر بر [1] شهادت یافت، بریر بن خضیر بر نشست و پیش دوانید و مبارز خواست و این رجز فرو خواند:



انا بریر و ابی خضیر

لیث یروع الاسد عند الزیر [2] .



یعرف فینا الخیر اهل الخیر

اضربكم و لا اری من ضیر [3] .



كذلك فعل الخیر من بریر [4]

و بر آن قوم حمله می كرد و همی گفت: نزدیك من آیید ای كشندگان مؤمنان! نزدیك من آیید ای كشندگان ذریت رسول!




یزید بن معقل مبارز خواست و بدو گفت: به خدای گواهی دهم كه تو خود در ضلالت باشی و دیگر مر [دم ] به عدوای [5] تو در ضلالت افتند.

بریر گفت: باز آی تا خدای را بخوانیم تا هر یك از ما دو تن دروغ گوید و بر باطل رود، بر دست آن دیگر هلاك كند. و این بگفتند و در یكدیگر آویختند. بریر شمشیری بر فرق او زد كه خود [6] او بشكافت و مغز او بپرانید و او جان بداد.

دیگر كس از آن مخاذیل كه او را بحیر[بن اوس ] گفتندی، از حی [7] بنی ضبه، بر او حمله كرد و او را بكشت [8] و این چند بیت به مباهات فرو خواند:



سلی تخبری عنی و أنت وسیمة

غداة حسین و الرماح شوارع [9] .



ألم آت اقضی ما كرهت و لم تخل

غداة الوغی و الروع ما انا صانع [10] .



معی مزنی لم تخنه كعوبه

و ابیض مشحوذ الغرارین قاطع [11] .



فجردته فی عصبة لیس دینهم

كدینی و انی بعد ذالك لقانع [12] .



و قد صبروا للطعن و الضرب حسرا

و قد جالدوا لو ان ذلك نافع [13] .



فابلغ عبیدالله اذ ما لقیته

بانی مطیع للخلیفة سامع [14] .




قلتلت بریرا ثم جلت لهمه

غداة الوغی لما دعا من یقارع [15] .



مگر كسی بدو ملامت كرد كه بریر بنده ی صالح بود و با قتل چون اویی خدای سبحانه را به روز بازپسین به چه رویی خواهی نگریست؟! و بحیر از كردار خویش پشیمان گشت و بسی افسوس می خورد و می گفت:



فلو شاء ربی ما شهدت قتالهم

و لا جعل النعماء عند ابن جابر [16] .



لقد كان ذاعار علی و سبة

تعیر به الابناء عند المعاشر [17] .



فیا لیت انی كنت فی الرحم حیضة

و یوم حسین كنت ضمن المقابر [18] .



فیا سوءتا ماذا اقول لخالقی

و ما حجتی یوم الحساب القماطر [19] .




[1] بر: سعادت، احسان.

[2] من برير هستم پسر خضير، شيري كه با نعره اش، ترس بر اندام شيران مي افكند.

[3] خوبان، خوبي را در ما مي شناسند و شما را به تيغ مي زنم و در اين ستمي نمي بينم.

[4] اين چنين است كار نيك از برير.

[5] سرايت كردن.

[6] كلاهخود، كلاه آهني.

[7] قبيله.

[8] الفتوح ص 905؛ اللهوف، ص 160.

[9] بپرس تا تو را از من خبر دهند، و تو زيبارويي، در بامداد (شهادت) حسين كه نيزه ها دشمن را نشانه گرفته بود. در تاريخ طبري، بجاي «وسيمة» در آخر مصراع اول «ذميمة» آمد است.

[10] آيا نكردم كاري را كه تو ناخوشايند داشتي و در خيال نمي آمد، به هنگام بامدادان و آنچه كردم ترس افكن بود. در تاريخ طبري مصراع دوم به اين صورت آمده است: «علي عداة الروع ما انا صانع».

[11] با من نيزه اي از نيزه هاي بني مزينه است كه خطا نمي كند و شمشيري بران كه هر دو لبه ي آن برنده است. در تاريخ طبري بجاي مزني «يرني» بو به جاي مشحوذ، «مخشوب» آمده است.

[12] آن را بر گروهي فرود آوردم كه دين آنان چون دين من نيست و من از آن پس خرسند و خشنودم.

[13] آنان، بي زره بر زخم نيزه و شمشير استوار ماندند و جنگيدند، اگر چه سودي نداشت.

[14] پس چون عبيدالله را ديدي او را بگو كه من خليفه را اطاعت مي كنم و سخن او را گوش مي دارم.

[15] برير را كشتم سپس به سوي آنچه آهنگ داشت تاختم، در بامدادان جنگ، آنگاه كه فرياد كرد چه كسي مي جنگد؟ مفهوم بيت به شكلي كه در متن آمده ابهام دارد. در تاريخ طبري به اين صورت آمده است:



فتلت بريرا ثم حملت نعمة

ابا منقذ لما دعا من يماضع.

[16] اگر پروردگارم خواسته بود به جنگ آنها حاضر نمي شدم و نعمت را نزد ابن جابر نمي نهاد.

[17] همانا آنچه كردم بر من ننگ و دشنامي است كه فرزندان در ميان مردم به آن سرزنش مي شوند.

[18] اي كاش در شكم مادرم خون حيضي بودم وهرگز زاده نمي شدم يا روز (شهادت) حسين، مرده در ميان قبرها بدم.

[19] بدا به حال من! روز قيامت به خالق خود چه گويم و روز حساب سخت، چه حجتي اقامه كنم؟.